افراشتن. بالا بردن: گنبدی نهمار بر برده بلند نش ستون در زیر و نه بر سرش بند. رودکی. پوپک دیدم بحوالی سرخس بانگک بر برده به ابر اندرا. رودکی. زنی آنگه بشصت پایه حصار بر برد چون عجب نباشد کار. ناصرخسرو. تن زمینی است میارایش وبفکن بزمین جان سماوی است بیاموزش و بر بر بسماش. ناصرخسرو. تخت پایه چنان توان بر برد که چو افتی ازو نگردی خرد. نظامی. الوداع ای دوستان من مرده ام رخت بر چارم فلک بر برده ام. مولوی.
افراشتن. بالا بردن: گنبدی نهمار بر برده بلند نش ستون در زیر و نه بر سرش بند. رودکی. پوپک دیدم بحوالی سرخس بانگک بر برده به ابر اندرا. رودکی. زنی آنگه بشصت پایه حصار بر برد چون عجب نباشد کار. ناصرخسرو. تن زمینی است میارایش وبفکن بزمین جان سماوی است بیاموزش و بر بر بسماش. ناصرخسرو. تخت پایه چنان توان بر برد که چو افتی ازو نگردی خرد. نظامی. الوداع ای دوستان من مرده ام رخت بر چارم فلک بر برده ام. مولوی.
بسر بردن. (آنندراج). طی کردن. گذراندن. انجام دادن: بسر برده یک ماه سام دلیر ابا زال و با رستم شیرگیر. فردوسی. همه شب به باده تهمتن به می بسر برد دستان فرخنده پی. (کک کوهزاد). اگر بدست پادشاه کامکار و کاردان محتشم افتد بوجه نیکو بسر برد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 386). - سر در جیب بردن، غروب کردن. رجوع به سر شود
بسر بردن. (آنندراج). طی کردن. گذراندن. انجام دادن: بسر برده یک ماه سام دلیر ابا زال و با رستم شیرگیر. فردوسی. همه شب به باده تهمتن به می بسر برد دستان فرخنده پی. (کک کوهزاد). اگر بدست پادشاه کامکار و کاردان محتشم افتد بوجه نیکو بسر برد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 386). - سر در جیب بردن، غروب کردن. رجوع به سر شود